امير حسينامير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

پسر خوشكل و مو طلايي من

خوشگذرانی خونه ی مادرجون

سلام امیر حسین . امیدوارم همیشه سالم وسلامت و تجربه ا ی جدید به اندوخته هات اضافه کرده باشی . از پنجشنبه هفته قبل (21/02/91) که مامان جون رفت ییلاق (لاسم)تا مامان بزرگ رو برسونه چند روزیه که اومدیم خونه مادرجون .خوب اینجا با خونه مامان جون که فضای آپارتمانی بود فرق داره .آزادانه از پله ها پائین میای و توی باغچه که داخلش سبزیهای خوردنی و چند تا درخت داره قدم برمیداری و انگار از ته دلت خوشحالی و همش خنده روی لباته. بازی با یاسین «اوستا«مبین«لاله زمانهای تنها بودنت تو خونه مامان جون رو جبران کرده.   خیلی دوست دارم  امیر حسین ...
15 خرداد 1391

دايره كلمات امير حسين

سلام پسر عزيزم امير حسين  جون.   تعداد كمي كلمه به صورت نامفهوم و اصولا اصواتي تا به اين سن آموختي شامل : مه مه = به من هم غذا بديد.  اشاره به كليه غذاها كه اصولا باديدن خوردن غذا توسط شخص ديگر گفته ميشود اووو = همراه با اشاره دست به اطراف كه نشانه شادي يا اينكه من سير هستم و اوضاع خوبه .   ايه ايه = دعوت به بازي از پدر و مادر يا اعضاي نزديك فاميل . تكرار کلمات مثله زماني كه به امير حسين ميگوييم بگو يك اون ميگه دو و چندين بار اگه بگيم يك اون بازم ميگه دو.   با گفتن كلمه بو امير حسين هيچ وقت به بخاري يا شوفاژ يا سماور يا هر چيز داغ نزد...
26 ارديبهشت 1391

دايره لغات امير حسين (13 ماهگي)

  سلام امير حسين جونم.اميدوارم شاد و سر حال باشي. اين روزها صداهاي عجيبي از خودت در مياري .سعي در برقراري ارتباط با اشاره به ما داري . گاهي اعتراضاتت رو با جيغ بيان ميكني و خواسته هايت رو با فريادي كه اخرش تبديل به گريه خواهد شد . چند تا كلمه كه اين روزها تكرار ميكني رو برات مينويسم: آب مع(ه) =آب ميخوام مَ مَ =به من غذا يا نان يا بيسكوئيت بديد.زماني كه سفره غذا پهن باشه . در پاسخ به اين سوال كه بَبَيي ميگه تو جواب ميدي  (بَ  بَ) با گفتن كلاغه ميگه =جوابي كه ميدي پَ پَ با.ما =من و مامانت رو صدا ميزني اين روزها كم كم حتي وقتي بهت ميگم برو عروسكت رو بيار دقيقا ميري و همون عروسكي ك...
26 ارديبهشت 1391

نتيجه بازيگوشي

سلام خوبي پسرم . شيطونيهاي بي امان و بي احتياطي حين بازي و كارهاي ديگه 'اخرش منجر به اين شد كه ليوان آب جوش روي پاهاي نانازم ريخت . 14/02/91 عصر پنجشنبه كه شيفت كارم بود مامانت تماس گرفت .صداش ميلرزيد همراه با بغض و گريه بود .در جواب من كه چي شده تنها جمله اي كه شنيدم سوختن پاهات بود .يك لحظه مغزم كار نميكرد.موضوع اين بود كه ليوان آب جوش كه كنار گذاشته شد تا خنك بشه  ،با يه حركت انتحاري  از سوي شيطونك ما ريخته شد روي پاي چپ پسري و بقيه ماجرا .رفتن  به بيمارستان و .... . سوختن پاهات تجربه اي شد بيشتر حواسمون جمع بشه . امير  جانم هميشه به شيوه اي زندگي كن كه انگار همين فردا قراره اتفاقي بزرگ در زندگي رخ...
26 ارديبهشت 1391

دايره لغات و رفتارهاي جالب(15 ماهگي)

سلام پسرم .اميد وارم زرق و برق دنيا يك لحظه تورو به خودش مشغول نكرده باشه. يك سري لغات مخصوص كه نشان از خلاق بودن ذهنت و آمادگي بيشتر براي ساخت كلمات جديد هست رو برات مينويسم. تلفظ بابايي و ماماني كه به شكل صحيح انجام ميشه . ماما كه اصولا به مامان جون يا مادرجون كفته ميشه . بابا دي = بابا هادي ني ني =به عروسكهات ميگي . هر وقت بهت ميگم برو ني ني رو بيار ،سريع ميري و عرو سكي كه بهش ميگيم اوستا  رو مياري به من ميدي خودت هم روي زمين دراز ميكشي و حالت خواب ميگيري و عروسك رو بغل ميگيري . ب هت ميگم منو بغل كن .واقعا مثل يه آدم بزرگ بغل ميكني .بهت مبگيم دست بو شده دقيقا نقطه اي رو نشون ميدي كه زخم كو...
26 ارديبهشت 1391

زيباترين آرزوها براي پسر عزيزم

  سلام به پسر عزيزم .اميدوارم هميشه شاد و پيروز و شكرگزار نعمتهاي بي پايان پروردگار باشي. در طول دوران زندگي ام هميشه آرزوهايي در ذهنم پروراندم و البته دست يافتن همه آنها محال و نا ممكن بود.حالا تو ميتواني به من قوت قلبي بدهي كه پيروزي و موفقيتت بزرگترين آرزوي من و مادرت بود و هست. ارزو دارم ،مدارج بالاي علمي را در حد توانت و نيازت كسب كني . آرزو دارم ، مهارت چندزبانه بودن را در جواني بياموزي . آرزو دارم ، نواختن موسيقي و آواز اصيل سنتي را بياموزي آرزو دارم ،به ورزش كه با عث سلامت جسم و روحت خواهد بود علاقه نشان بدهي آرزو دارم ، هيچ وقت به مردم اجتماع به تمسخر نگاه نكني آرزوهايم زياد ا...
14 ارديبهشت 1391

تاتي تاتي كردن

  سلام امير حسين جونم اميدوارم سالم و سلامت باشي و زرق و برق زندگي قدرداني از  محبتهاي پدر مادر را از يادت نبرد. يك سال و شش روز از تولدت ميگذره .جند ماه قبل كه روي پاهات مي ايستادي و هر تكيه گاهي رو به جهت بلند شدن ميگرفتي ،الان ديگه در مسير تجربه جديد قرار گرفتي به نام، راه رفتن.     ادامه مطلب...  راه رفتن امير حسين اولين آرزوي كوچكش بود كه در پي آن قادر بود به هرچي دمه دستش قرار داشت  به راحتي و بدون مزاحمت دسترسي پيدا كنه.قبلا چهار دست و پا اين كار رو تجربه كرد ولي چيزهايي كه در بلندي  باشه  از دسترس  خارج و تنها با يه حسرت در دلش از خواسته اش گذر ميك...
16 اسفند 1390