امير حسينامير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

پسر خوشكل و مو طلايي من

دايره لغات امير حسين (13 ماهگي)

  سلام امير حسين جونم.اميدوارم شاد و سر حال باشي. اين روزها صداهاي عجيبي از خودت در مياري .سعي در برقراري ارتباط با اشاره به ما داري . گاهي اعتراضاتت رو با جيغ بيان ميكني و خواسته هايت رو با فريادي كه اخرش تبديل به گريه خواهد شد . چند تا كلمه كه اين روزها تكرار ميكني رو برات مينويسم: آب مع(ه) =آب ميخوام مَ مَ =به من غذا يا نان يا بيسكوئيت بديد.زماني كه سفره غذا پهن باشه . در پاسخ به اين سوال كه بَبَيي ميگه تو جواب ميدي  (بَ  بَ) با گفتن كلاغه ميگه =جوابي كه ميدي پَ پَ با.ما =من و مامانت رو صدا ميزني اين روزها كم كم حتي وقتي بهت ميگم برو عروسكت رو بيار دقيقا ميري و همون عروسكي ك...
26 ارديبهشت 1391

نتيجه بازيگوشي

سلام خوبي پسرم . شيطونيهاي بي امان و بي احتياطي حين بازي و كارهاي ديگه 'اخرش منجر به اين شد كه ليوان آب جوش روي پاهاي نانازم ريخت . 14/02/91 عصر پنجشنبه كه شيفت كارم بود مامانت تماس گرفت .صداش ميلرزيد همراه با بغض و گريه بود .در جواب من كه چي شده تنها جمله اي كه شنيدم سوختن پاهات بود .يك لحظه مغزم كار نميكرد.موضوع اين بود كه ليوان آب جوش كه كنار گذاشته شد تا خنك بشه  ،با يه حركت انتحاري  از سوي شيطونك ما ريخته شد روي پاي چپ پسري و بقيه ماجرا .رفتن  به بيمارستان و .... . سوختن پاهات تجربه اي شد بيشتر حواسمون جمع بشه . امير  جانم هميشه به شيوه اي زندگي كن كه انگار همين فردا قراره اتفاقي بزرگ در زندگي رخ...
26 ارديبهشت 1391

دايره لغات و رفتارهاي جالب(15 ماهگي)

سلام پسرم .اميد وارم زرق و برق دنيا يك لحظه تورو به خودش مشغول نكرده باشه. يك سري لغات مخصوص كه نشان از خلاق بودن ذهنت و آمادگي بيشتر براي ساخت كلمات جديد هست رو برات مينويسم. تلفظ بابايي و ماماني كه به شكل صحيح انجام ميشه . ماما كه اصولا به مامان جون يا مادرجون كفته ميشه . بابا دي = بابا هادي ني ني =به عروسكهات ميگي . هر وقت بهت ميگم برو ني ني رو بيار ،سريع ميري و عرو سكي كه بهش ميگيم اوستا  رو مياري به من ميدي خودت هم روي زمين دراز ميكشي و حالت خواب ميگيري و عروسك رو بغل ميگيري . ب هت ميگم منو بغل كن .واقعا مثل يه آدم بزرگ بغل ميكني .بهت مبگيم دست بو شده دقيقا نقطه اي رو نشون ميدي كه زخم كو...
26 ارديبهشت 1391

زيباترين آرزوها براي پسر عزيزم

  سلام به پسر عزيزم .اميدوارم هميشه شاد و پيروز و شكرگزار نعمتهاي بي پايان پروردگار باشي. در طول دوران زندگي ام هميشه آرزوهايي در ذهنم پروراندم و البته دست يافتن همه آنها محال و نا ممكن بود.حالا تو ميتواني به من قوت قلبي بدهي كه پيروزي و موفقيتت بزرگترين آرزوي من و مادرت بود و هست. ارزو دارم ،مدارج بالاي علمي را در حد توانت و نيازت كسب كني . آرزو دارم ، مهارت چندزبانه بودن را در جواني بياموزي . آرزو دارم ، نواختن موسيقي و آواز اصيل سنتي را بياموزي آرزو دارم ،به ورزش كه با عث سلامت جسم و روحت خواهد بود علاقه نشان بدهي آرزو دارم ، هيچ وقت به مردم اجتماع به تمسخر نگاه نكني آرزوهايم زياد ا...
14 ارديبهشت 1391

تاتي تاتي كردن

  سلام امير حسين جونم اميدوارم سالم و سلامت باشي و زرق و برق زندگي قدرداني از  محبتهاي پدر مادر را از يادت نبرد. يك سال و شش روز از تولدت ميگذره .جند ماه قبل كه روي پاهات مي ايستادي و هر تكيه گاهي رو به جهت بلند شدن ميگرفتي ،الان ديگه در مسير تجربه جديد قرار گرفتي به نام، راه رفتن.     ادامه مطلب...  راه رفتن امير حسين اولين آرزوي كوچكش بود كه در پي آن قادر بود به هرچي دمه دستش قرار داشت  به راحتي و بدون مزاحمت دسترسي پيدا كنه.قبلا چهار دست و پا اين كار رو تجربه كرد ولي چيزهايي كه در بلندي  باشه  از دسترس  خارج و تنها با يه حسرت در دلش از خواسته اش گذر ميك...
16 اسفند 1390

مريضي امير حسين

سلام پسرم .امير حسين جونم. خاطرات تاريخ 30/10/90 ا ميد وارم هميشه سالم و سلامت باشي.چند روز پيش متو جه شديم حالت كمي ناخوشه .اين البته اقتضاي سنت باعث شده  گاهي خوش  و گاهي ناخوش بودنت رو به دندون در آوردنت نسبت بديم ...       ...در حالي كه اين علتش نبود .شيفت كاري من بود . حدود ساعت 22:00 به مادرت زنگ زدم كه گفت ببرديمت  بيمارستان امام علي .تب و حالت تهوع باعث شد سرم بزنن.  .حالم بد جوري گرفت .چون نميتونستم كاري بكنم و تمام مسئوليت به گردن مامانت بود اين منو بيشتر رنج ميداد .خلاصه فرداش مستقيم رفتم خونه مامان جون شهين .تو اونجا بودي .وقتي ديدمت اشك از چشمام بيرون زد .دلم نمي خواس...
16 اسفند 1390

اولین جشن تولد

سلام امیر حسین جونم     امروز روز تولدته خیلی روز قشنگیه .یادم میاد پارسال این موقع غرق در شادی بودیم .زیبا ترین لحظه اون لحظه ای بود که تورو در کنار مادرت در حال خوردن شیر دیدم واقعا شور  و شعف زیادی سراسر وجودم رو فرا گرفت...   ادامه مطلب...   ...روز تولدت منو مادرت سره كار بوديم .به همين دليل تصميم گرفتيم جشن تولدت رو فرداش  برگزار كنيم .تداركات براي جشن رو كه شامل خريد ميوه ،كيك تولد،بادكنك،...رو چند روز قبل انجام داديم .مهمانهارو كه حدود 30 نفر بودن  از قبل دعوت كرديم  و همه چيز آماده براي يك جشن تولد نسبتا ساده مهياشد.دايجون مهدي و زنداييت هم زحمت كشيدن از تهرا...
16 اسفند 1390

مرحله ابتدايي

سلام پسرم اميرحسين جونم اميدوارم هميشه شاد و سلامت باشي.اصولا براي پسرها چندين مرحله تا قبل خدمت سربازي وجود داره كه اولش مراسم ختنه كردن و آغاز تغيير در روند رو به رشد براي نوزادان پسر محسوب ميشه. مامانت و من شب برديمت بيمارستان هفده شهريور براي ختنه كردن.بعد نيم ساعت كار تموم شد برديميت خونه  كه تموم خانواده شام اونجا بودن البته تو به خاطره بيحسي زياد درد رو احساس نمي كردي ولي بعد گذشت دوساعت شروع كردي به گريه .انچنان گريه ميكردي كه دهنت كاملا باز ميشد خيلي گريه ميكردي.هرچي مادرت سعي در ساكت كردن بود ولي انگار تو اصلا متوجه نبودي .بعد شام همه رفتن  ، من و مامانت با مادرجون شهين خونه مونديم تا صبح صداي گريه هات رو ميشني...
6 اسفند 1390