امير حسينامير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

پسر خوشكل و مو طلايي من

يرقان خوشايند

1390/11/4 18:19
نویسنده : بابا هادي
228 بازدید
اشتراک گذاری

 

 چهره يرقاني

 

 سلام عزيزم. 2 روز و نصفي تو بيمارستان بودي كه روز سوم مرخص شدي.رفتيم خونه مامان شهين .

داستان يرقان تو و منجر شدن به ازدواج دايي مهدي خيلي باحاله .يه روز صبح  مامان جون شهين متوجه شد كه تو اصلا ميلي به شير نداري خوب نمي تونستي شير مامانت رو نوش جان كني اين شد كه بردنت بيمارستان امام علي منم توراه خونه بودم كه بهم اطلاع دادن .آخه يرقان (زردي)تو تمام بدنت شديد شده بود  به 12 رسيد.خلاصه من رسيدم اونا داشتن پذيرش ميگرفتن كه ببرنت تو بخش نوزادان بستريت كنن  كه من كمي مخالفت كردم تو سالن بخش نوزادان ايستاده بوديم يه پرستار كهنه كار و باتجربه به محض ديدنت گفت اين بچه از نخوردن شير اينجور شده شير خشك آماده كرد با ليوان داد بهت همچين خوردي كه دهن ما از تعجب باز موند. اين شد كه پذيرشت كنسل شد. دايجونت هم از اين فرصت استفاده كرد و خانم  پرستاري رو كه الان زنداييت ميشه انتخاب كرد كه مسببش هم يرقاني بود كه با مراقبت خيلي زياد مامان جون شهين  كم كم بر طرف شد.  از اون روز همراه شير مامان بهت شير خشك ميداديم .داستان يرقان خوشايند اين بود .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)