امير حسينامير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

پسر خوشكل و مو طلايي من

جنگل زیارو

سلام پسر عزیزم خوبی بابا . دیروز(14/3/91)حدود ساعت ١٠٠٠ رسیدم خونه بعد خوردن صبحانه پیشنهاد دادم بریم جنگل تفریح .مامان جون هم خونه ی ما بود .بعد آماده شدن همه وسایل مورده نیاز در حالی که  باباجون هم به ما ملحق شد  راه افتادیم به سمت جنگل زیارو .تا او بالا حدود 30 دقیقه زمان برد تا رسیدیم به جایی که دورو بر مون چند تا خانواده بودن .وسایل رو از ماشین خالی کردیم .تو که با دیدن اون فضای باز جنگلی که تجربه اول بود تو اون مکان ،تنها کاری که لذت زیادی برات داشت دویدن بود.به هر طرف که میرفتی یکی مجبور بود دنبالت باشه .خلاصه ناهار رو خوردیم .بعد چیدن تمشک  حدود ساعت 5 بعدظهر تصمیم گرفتیم کباب روی آتیش درست کنیم .چوبهای ...
24 تير 1391

فرایند یادگیری(16 ماهگی)

سلام پسرم .امید وارم آسمان افکارت همیشه آبی و نامتناهی و در جستجوی حقیقت باشد.   کلمات و حرکات در ١٦ ماهگی : او او : هشدار به دیگران برای جلب توجه بیشتر . دیگ دیگ : صدای گنجشک . ماو ماو : صدای گاو ممد دادا : خطاب به پسر عمه محمد . تاب با : اشاره به تاب در خواست تاب دادن . زمانی که بهت میگیم بغل بغل با نهایت ذوق دستات رو باز میکنی و با یک جهش خودت رو تو بغلمون پرت میکنی . بوسیدن ، زمانی ازت خواستیم اینکارو با مهارت انجام میدی. آواز خوانی ، که همرا با تکان دادان سر و بدن به راست و چپ  با صدای اوی اوی اوی . کار جالبی که خیلی دوست داشتنیه ز...
4 تير 1391

خوشخوابی روی تاب

سلام پسرم .خوبی .امید وارم همیشه سالم و سلامت  باشی. خاطره مربوط به چند شب پیشه.ساعت از نیمه شب گذشته بود.منو مادرت متوجه شدیم که حالت خستگی و کلافگی باعث شده بی نظمی توی ساعت خوابت به وجود بیاد.که درخواست جالبت برای تاب خوردن ، تنیجه اش بود.ما بایستی صبح میرفتیم سرکار .من داوطلب شدم مواظبت باشم تا خوابت بگیره. تورو روی تاب گذاشتم شروع کردم به تاب دادن .اولش استقامت میکردی که روی تاب خوابت نبره یا شایدم نخواستی یه جورایی کم بیاری تا اینکه بعد یک ساعت و نیم  اونقدر حالت خواب آلودگیت زیاد شد که اینطرف و انطرف رفتن سرت نشون میداد وقت خوابته .از تاب پایین آوردم دقایقی برات لا لایی خوندم تا اینکه خوابت برد . آنقدر معصومانه دسته...
4 تير 1391

بهترین هدیه برای روز پدر

سلام پسر عزیزم .امید وارم همیشه قدر دان زحمتهای پدر ومادرت باشی. و یک لحظه مارو از یاد نبری .   15/3/91امروز روز پدرِ. روزی که بهانه ی شده از زحماتشون قدردانی کنیم .منم چون شیف کارمه بهشون  زنگ زدم . خوشحال شدن .الان که خودم پدر شدم میفهمم پدرم چقدر منو دوست داره .همانطور که من تو رو دوست دارم .بهترین هدیه تو به من دیشب بود که  یک لحظه دستات رو دور گردنم حلقه کردی و برای اولین بار زیر گردنم رو بوسیدی .یک لحظه اشکم در اومده بود .صورتت رو گرفتم تا تونستم ماچ کردم خیلی بامزه بود .فدات بشم پسری .   روز پدر روزیه که من از تو تشکر میکنم چون تو با ابراز محبت به من حس پدرانه رو بهم انتقال میدی ...
15 خرداد 1391

خوشگذرانی خونه ی مادرجون

سلام امیر حسین . امیدوارم همیشه سالم وسلامت و تجربه ا ی جدید به اندوخته هات اضافه کرده باشی . از پنجشنبه هفته قبل (21/02/91) که مامان جون رفت ییلاق (لاسم)تا مامان بزرگ رو برسونه چند روزیه که اومدیم خونه مادرجون .خوب اینجا با خونه مامان جون که فضای آپارتمانی بود فرق داره .آزادانه از پله ها پائین میای و توی باغچه که داخلش سبزیهای خوردنی و چند تا درخت داره قدم برمیداری و انگار از ته دلت خوشحالی و همش خنده روی لباته. بازی با یاسین «اوستا«مبین«لاله زمانهای تنها بودنت تو خونه مامان جون رو جبران کرده.   خیلی دوست دارم  امیر حسین ...
15 خرداد 1391

دايره كلمات امير حسين

سلام پسر عزيزم امير حسين  جون.   تعداد كمي كلمه به صورت نامفهوم و اصولا اصواتي تا به اين سن آموختي شامل : مه مه = به من هم غذا بديد.  اشاره به كليه غذاها كه اصولا باديدن خوردن غذا توسط شخص ديگر گفته ميشود اووو = همراه با اشاره دست به اطراف كه نشانه شادي يا اينكه من سير هستم و اوضاع خوبه .   ايه ايه = دعوت به بازي از پدر و مادر يا اعضاي نزديك فاميل . تكرار کلمات مثله زماني كه به امير حسين ميگوييم بگو يك اون ميگه دو و چندين بار اگه بگيم يك اون بازم ميگه دو.   با گفتن كلمه بو امير حسين هيچ وقت به بخاري يا شوفاژ يا سماور يا هر چيز داغ نزد...
26 ارديبهشت 1391

دايره لغات امير حسين (13 ماهگي)

  سلام امير حسين جونم.اميدوارم شاد و سر حال باشي. اين روزها صداهاي عجيبي از خودت در مياري .سعي در برقراري ارتباط با اشاره به ما داري . گاهي اعتراضاتت رو با جيغ بيان ميكني و خواسته هايت رو با فريادي كه اخرش تبديل به گريه خواهد شد . چند تا كلمه كه اين روزها تكرار ميكني رو برات مينويسم: آب مع(ه) =آب ميخوام مَ مَ =به من غذا يا نان يا بيسكوئيت بديد.زماني كه سفره غذا پهن باشه . در پاسخ به اين سوال كه بَبَيي ميگه تو جواب ميدي  (بَ  بَ) با گفتن كلاغه ميگه =جوابي كه ميدي پَ پَ با.ما =من و مامانت رو صدا ميزني اين روزها كم كم حتي وقتي بهت ميگم برو عروسكت رو بيار دقيقا ميري و همون عروسكي ك...
26 ارديبهشت 1391