امير حسينامير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

پسر خوشكل و مو طلايي من

عکسهای جالب امیر حسین

سلام .خوبی بابا. امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشی. چند تا عکس از ژست هایی که همشون برام خاطره ای به یادماندنی دارند نگاه کن و لذت ببر.               منتظر بقیه عکسها باشید.... ...
11 بهمن 1391

آستانه تولد 2 سالگي و نوشتن مشق توي بانك

امير حسين جان تا این لحظه ، ا سال و 11 ماه و 19 روز و 10 ساعت و 26 دقیقه و 50 ثانیه سن دارد. سلام پسرم خوبي اميدوارم حالت خوب خوب باشه  و هميشه براي رسيدن به اهداف آينده ات كو شا باشي باورم نميشه نوزاد كوچولوي ما الان داره 2 سالش تموم ميشه خيلي زود گذشت . گذشت عمر هميشه سريع و زود اتفاق مي افته .امسال هم قراره برات جشن تولد بگيريم از همين الان به كادوي روز تولدت فكر ميكنم البته نظر مادرت اينه كه كادوي تولدت دوچرخه باشه خوب علاقه به سوار شدن روي دوچرخه براي سن تو خيلي لذت بخشه . ميخوام عكسهاي تولد پارسال رو كليپ درست كنم و شب كه مهمانها ميان براشون نمايش بدم خوبه نه ؟ الان كه به مامانت زنگ زدم ميگفت خاله زهرات امتهان ...
1 بهمن 1391

دايره كلمات در 23 ماهگي

سلام پسر خوشگلم . اميد وارم هميشه داشتن تن سالم و سلامتي تنها آرزوي قشنگ بين تمامي آرزوهات باشه . الان حدود 23 ماه از تولدت ميگذره . خوب ديگه داري بزرگ ميشي .دايره كلماتت هم خيلي گسترش پيدا كرده . كم كم جمله هاي كوتاه و خلاقانه از خودت ميسازي .چند نمونه از اين كلمات وو جمله ها رو مينويسم .   شير خوام: شير ميخوام گسنه ام:گرسنه ام شايي: چايي بليم :  بريم امين :  امير اخنانه : انداخته تشه :  ترشه خوتار بده:خودكار بده بشن:بشكن نتون:نكن بليم:بريم بنيسم:بنويسم نشتم:نوشتم   بدارم=بذارم ننيشه = نميشه خوتار بيار =خودكار بيار بريس= بگير اوتاف= افتاد بشتن = بشكن ...
1 بهمن 1391

ذوغ زدگي

    سلام عزيزم .خوبي اميدوارم سر زنده و دلت پر از اميد و آرزوهاي بزرگ باشه .   چند وقتي هست كه كمتر به وب سر ميزنم اونقدر مشغول كار و زندگي ميشيم كه گاهي گذشت زمان برامون لحظه اي ميگذره . خريد ماشين جديد(تندر) خاطره جالبي رقم زد خصوصا براي تو كه تا چند وقت قبلش منو حين رانندگي پيكان ميديدي.بار اول كه نشستي تو ماشين با ديدن دكمه هاي جديد ذوق زده شده و دائم در حال دستكاري دكمه ها و كليدهاي جلوي داشبورد شدي . پريشب كه مثلا مامانت خواست رانندگي تمرين كنه باور كن كاري كردي كه پشيمون از ادامه تمرين شديم  برگشتيم خونه .جالب اين بود تو فكر ميكردي من فقط بايد پشت فرمون بشينم جيغو داد ميزدي كه مامانت پياده بشه .خلاص...
19 دی 1391

واكسن 18 ماهگي

  سلام امير حسين .خوبي بابا.سلامتي تورو از خدا آرزو ميكنم.   تاريخ واكسن 18 ماهگي دوشنه 16/5/91 بوده....           ادامه مطلب ....     تاريخ واكسن 18 ماهگي دوشنه 16/5/91 بوده ولي دو سه روز قبلش تب خفيف باعث شده بود كه يك هفته اي زمان برد تا اينكه دوشنبه 23/5/91 مادرت به اتفاق مادر جون شهين رفتن مركز بهداشت تا واكسن بهت بزنن.مي دونم خيلي درد داشت چون دقيقا روي عضله پاي راستت و دست چپت جاي واكسن بود. دكتر گفته بود تا 24 ساعت كمتر راه بري اما با بازيگوش بودنت محال بود راه نري .خوب ديگه نميشه كنترلت كرد  چون ديگه داري يه مرد بزرگ ميشي .ولي مادرت ميگفت زمان زيادي رو ...
27 مرداد 1391

سفری به ییلاق(لاسم)

سلام پسر گلم . تمام خوشبختی های دنیا در دستانت به اندازه ای خواهد بود که در افکارت میپرورانی.   خاطره ای از سفر دوروزه به لاسم ،یکی از مناطق خوش آب و هوای ییلاقی که قدمتش احتمالا به دوره صفویه بر میگرده .     ماه قبل برنامه ریزی کردیم مرخصی که جور شد بریم چند روزی دور از فضای شلوغ شهر باشیم که البته مناطق ییلاقی اولین گزینه بودن. بعد ظهر روز شنبه 17/4/91  حدود ساعت 1100 عازم کوه شدیم .جاده هراز یکی از زیباترین جاده های ایرانه این سبب شد چند جایی توقف داشته باشیم که خلاصه بعد از گذر از جاده پر پیچ و خم ساعت 1500 به لاسم رسیدیم .مامان جون و بابا جون چند روز جلوتر رفته بودن.با دیدن ...
13 مرداد 1391